شاعر : حمید امینی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل
افــتــاده راه قـــافـــلـــۀآبـشــارهــا بر سرزمین فاصلهها، شوره زارها
افـتـاده راهـشان به زمینیکه سالها مانده است تشنه برقدم چشمه سارها
باید که فیض آب نصیب زمین شود تاشـاخـههای خشک بگـیرند بارها
دستان مسـتـجـاب همین خانواده را این خاک دیده است نه یک بار، بارها
اینخاک دیده است که دارا شدنداز دریـای فـیضشان همه،حتی ندارها این خاک دیده است که دریا رسید وبعد عـزّت گـرفـت کـربـبـلادردیارهـا
دستزلال حـضرت دریااگرنبود پـوشـانـده بـودآیـنـههـا راغـبـارها
مـا بـهـتـر از قـبـیـلـۀ دریا نـدیدهایم قـربـانـشان شودهمه ایل وتـبـارها اما شکست حرمت دریا دراین زمین اما گـرفـت قـلـب زمان ازهـوارها اینخاک شاهد است به جای زلال آب افـتـاد در مــراتـع گــنـدم شــرارها
اینخاک دیده استکه نیها مکیدهاند ازپــارههـای حـنـجــره آبِ انـارها این خاک دیده است که ازبرگلالهها غـارت شدند لالـه وهم گـوشوارها
پامال شد مسیر نفـسهای تـشنهای بانـعـلهـای تـازۀ مرکـب سـوارها
روئید لالهها به سر نیزههای سرخ مانده است در زمین تن بیجان یارها وقت عبورفصل زمستان رسیده است وقـت شـکـوفـهدادن دراقــتـدارهـا
با اقتدار،مرگ شروعی دوباره است پس جـسـتجـوکـنـید مرادربهارها